آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

آرتین حاصل عشق ما

مسافرت سوم آرتین

اولین مسافرتت تو دو ماهگی دومیش تو 4 ماهگی و سومیش هم تو 9 ماهگی بود. 7 ام فروردین من و بابایی و شما با مرجان و لیلا و امید و بابک و فرناز و بیتا رفتیم شمال. عاشقتم که اینقدر خوش سفری. بعد از چند روز فرناز و فراز و آقا فرید هم بهمون ملحق شدن. خیلی خوش گذشت. شما هم با فراز خیلی بازی کردی. بعدشم رفتیم پیش شبنم و نسیم و آقا کامبیز و کیارش. با کیارشم خیلی خوب بازی می کردی. پسرم خدا رو شکر همه چیز خوب بود. اینم چند تا از عکسا
21 فروردين 1392

عیدانه

می دونم خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم. ببخشید. مامانی اینقدر شیطونی می کنی که دیگه وقتی برای این کارا نمی ذاری. اول از همه عید شما مبارک. پارسال عید تو شکم مامانی بودی و عکستو تو سفره هفت سینمون گذاشته بودیم (البته عکس که چه عرض کنم فقط من و بابات تو عکس می دیدیمت). ولی امسال دیگه خودت سر سفرمون بودی. راستی یادم رفت. قبل از سال تحویل با هم رفتیم آتلیه سها و کلی عکسای قشنگ گرفتیم که حتما تو وبلاگت می ذارم. خیلی خیلی خیلی شیطونی کردی. طوری که مامانی اونروز کمر درد گرفت و دیگه نمی تونست خم شه. ولی عکسات خیلی قشنگ شد. مرواریدای تو دهنت شده دو تا. دیگه وقتی می خندی دیده میشن. عاشقشونم. گذشته از همه اینها شما الان 9 ماهه شدی. راحت از میز و م...
21 فروردين 1392

درد دل

پسرم امروز دلم گرفته. باورم نمیشه که بعضی ها چطور به خودشون اجازه می دن که با زندگی دیگران بازی کنند. پسرم تو این دنیا باید خیلی حواست به خودت، زندگیت و عشقت باشه. چون خیلی ها هستن که با حسادت ها و زیر پا گذاشتن همه چیز به آب و آتش می زنند تا شادی تو را خراب کنند. اما بدون که من و پدرت همیشه پشت تو هستیم. مثل امروز که واقعا پدرت تکیه گاهی برای من بود. مطمئنم که تو هم روزی بزرگ میشی و به پدرت افتخار خواهی کرد. من و بابایی عاشقتیم و تمام سعیمونو می کنیم که این زندگی سه نفره و قشنگمون رو با اعتماد و صداقت برای همیشه از گزند این افراد در امان نگه داریم
6 فروردين 1392

بدون عنوان

پسرم    اينگونه نگاه های معصومانه ات تكرار نخواهد شد    اينگونه زيبا خنديدنت تكرار نخواهد شد    اينگونه شيرين سخن گفتنت تكرار نخواهد شد    تركيب واژه ها را بياموز و با زبان كودكانه ات برايم جمله هاي شيرين بساز    فــردا ؛ تنها در قاب خاطراتمان خواهيم توانست اين روزها را به تماشا بنشينيم    تمام لحظه ها دلتنگ توام ، حتي آنزماني كه در آغوشم مي فشارمت    چرا كه مي دانم اين روزها تكرار نخواهند شد   ...
4 فروردين 1392
1